تاریخ نگار : درسها و عبرتهای جنگ نهروان
سیداحمد خاتمی
درسها و عبرتهای جنگ نهروان (ویژه)
وقتی جهالت و حماقت، با خودمحوری و غرور و ولایتناپذیری همراه شد سرانجامی جز این گونه حرکات سردرگم و متناقض و وحشیانه ندارد و این عبرتی استبرای همه دین باوران که پیوسته درصدد عمق بخشیدن به دین خود باشند همان که نامش در روایات «تفقه در دین» است، همان که نامش در روایات «بصیرت» است و بکوشند که راه خود را از ولایت جدا نکنند که جدایی از ولایت همان و افتادن در لجنزارهایی این چنین همان!
از جریانهای مخالف امیرمؤمنان علی (ع) که از قبل پیامبراکرم پیشبینی درگیری آنها را با آن حضرت کرده بود جریان خوارج بود. در این نوشته از نبرد مولی با آنان و درسهای آموزنده سیره حضرت در این رابطه سخن خواهیم گفت.
طبری میگوید:
«مدت جنگ بسیار کم بود و در اندک زمانی خاموش شد » (1).
یعقوبی گوید: «جنگ به هنگام ظهر آغاز شد و بیش از دو ساعتبیشتر طول نکشید » (2)
در این جنگ تعداد لشکریان امیرمؤمنان علی (ع) 68 هزار نفر بوده است زیرا که آماده نبرد با شامیان بودند که تحرکات شیطانی خوارج مسیر جنگ را عوض کرد و عدد خوارجی که به نبرد با مولی درآمدند طبق نقلی چهار هزار نفر (3) و طبق نقل دیگر 2800 نفر بودند. (4)
ولی این آغاز و پایان کوتاه درسها و عبرتهای فراوان با خود دارد که برخی را در اینجا میآوریم:
تفرقه، توطئه دشمنان
1 - باید دید که «خوارج» را چه جریانی به وجود آورد؟ زمینهساز بروز این جریان چه بود؟ پرواضح است که توطئه شیطانی معاویه زمینه ساز این جریان انحرافی بود مسئله تحکیم و قرآن بر سر نیزه کردن! و عوامل و ایادی معاویه در داخل لشگر مولی در پروریدن و رشد این جریان انحرافی نقش اساسی داشتند. عبرت مهم این ماجرا این است که جریان باطل بیش از آن که برای بقاء خود امیدوار به حرکات نظامی و سیاسی خود باشد، امید به اختلاف در جبهه خودیها دارد. اگر بگوئیم این حربه در پیروزی ظاهری معاویه بیش از حرکات نظامیاش نقش داشتسخنی به گزاف نگفتهایم از این رو است که میبینیم حضرت در برخورد با خوارج پیوسته از تفرقه برحذر میدارد در سخنی خطاب به آنان فرمود: «هماهنگ با توده عظیم مردم باشید که دستخدا یاور تودههاست از تفرقه بپرهیزید که بریده از جماعت مسلمانان و تنیده به گروهکها طمعه شیطان است همانگونه که گوسفند تکرو خوراک گرگ است، هان هر کسی که به این شعار تفرقه و گروهک خوارج دعوت کند بکشیدش گرچه زیر این دستار من باشد » (5).
در سخن دیگر فرمود: «بیتردید شیطان راههای خود را برایتان هموار ساخته و میخواهد پیوند دینتان را کم کم بگسلد و اجتماعتان را بپراکند و آنگاه در فتنه را بگشاید ». (6)
مثل معروف «فرق تسد» تفرقه بیانداز حکومت کن! یک اصل تجربه شده است. از این رهگذر است که از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون پیوسته دشمنان آن از این حربه استفاده کرده و در هر مقطعی با استفاده از تحریک احساسات، شعارهای انحرافی و... جامعه اسلامی ما را گروه گروه کردهاند. آخرین کار آنها در این رابطه ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی با شعارهای وارداتی راست، چپ، محافظه کار، اصلاح طلب است! ! همه این واژهها ابزار بازی دشمنان با انقلاب اسلامی است، بدین جهت است که میبینیم آنگاه که چشم بیدار امت، مقام معظم رهبری مدظلهالعالی، امت را از این توطئه آگاه کرده و تقسیم بندی خودی و غیرخودی را مطرح میکنند که بهترین محور وحدت امت و رهیدن از تقسیم بندیهای مصنوعی دشمنان است، بیشترین موضع گیریها را علیه آن صورت میدهند.
روشنگری و نصیحت
2 - امام علی (ع) در هر سه نبرد خویش تمام توان خود را به کار برد تا با نصیحت، موعظه، آگاهی رسانی بدنه مخالفان را به راه هدایتبکشاند. لیکن در نبرد با خوارج تلاش گستردهای را در این راستا صورت داد زیرا مولی معتقد بود که بدنه خوارج نه سران آنها افرادی ناآگاهاند، انگیزه مغرضانه ندارند در پی حق اند لکن به خطا رفتهاند بر این اساس فرمود: «بعد از من با خوارج نبرد نکنید! زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده است نمیباشد » (7)
از این کلام نورانی به وضوح استفاده میشود که حساب حقطلبان گمراه و باطل گرایان آگاه، از یکدیگر جداست، برخورد با گروه دوم اقدام قهرآمیز لازم دارد و برخورد با گروه اول اقدام روشنگرانه.
ممکن استسؤال شود که چگونه است که خود امام علی (ع) به نبرد با خوارج پرداخت ولی یارانش را از مبارزه با خوارج بعد از خود باز میدارد؟ پاسخ آن است که شرایط زمان امام (ع) با شرایط دوران بعد از او متفاوت بود. و این سخن امام را میتوان الهامی غیبی دانست که بر زبان مولی علی (ع) جاری شد. مبنای تحلیل مولی این است که:
بعد از امام (ع) خوارج همچون خاری در چشم امویان خواهند بود و جنگیدن با آنان به معنای بازگذاردن دستحکام ظالم اموی و تقویت جبهه آنها میباشد.
در حدیثی میخوانیم که: بعد از شهادت امیرمؤمنان علی (ع) افرادی از سران خوارج با همکاری پیروان خود بر معاویه شوریدند و این در حالی بود که معاویه در کوفه بود و امام حسن از کوفه خارج شده و عزم مدینه داشت، معاویه کسی را به خدمت امام حسن (ع) فرستاد که مبارزه با خوارج را بر عهده گیرد. امام حسن (ع) در جواب فرمود: «من جهتحفظ خونهای مسلمین از جنگ با تو خودداری کردم آیا از طرف تو با گروهی جنگ کنم که تو به کشتن از آنها سزاوارتری.» (8)
درگیری خوارج با بنیامیه سبب تخفیف ظلمهای بنیامیه بر شیعیان میشد، زیرا که خوارج اساس حکومت آنها را تهدید میکردند و درگیری امویان با آنان سبب میشد که شیعیان نفس راحتی بکشند و همین درگیری مداوم خوارج با بنیامیه از جمله عوامل سقوط بنیامیه گردید.
سخن پیرامون شرح این کلام مولی قدری به درازا کشید. اصل سخن این بود که امیرمؤمنان علی (ع) برخوردی ناصحانه، روشنگرانه با بدنه خوارج داشت، گرچه در پایان کار وقتی روشنگریها ثمر نبخشید با آنان برخوردی قاطع نمود.
امام علی (ع) از آغاز جدایی خوارج و اجتماع آنان در حروراء کار ارشادی خویش را آغاز کرد. ابتدا دوستان و همراهان خویش را برای این کار برگزید سپس خود وارد صحنه شد.
عمدهترین شبهه خوارج این بود که چرا علی (ع) «حکمیت» را پذیرفت؟
ابن عباس در پاسخ آنها گفت: اولا حکمیت ریشه قرآنی دارد. در مسئله شکار در حال احرام که از پیچیدگی کمتری برخوردارست به تحکیم فرمان داد.
« ای افراد با ایمان شکار را در حال احرام به قتل نرسانید، و هر کس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد. کفارهای که دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصدیق کنند.» (9)
نیز در نزاعهای کوچک خانوادگی مسئله تحکیم را تایید کرده است:
« اگر از اختلاف زوجین بیم دارید داوری از خانواده مرد و داوری دیگر از خانواده زن برانگیزید اگر خواهان اصلاح باشند خدا آن دو را برای رسیدن به هدف موفق میگرداند که خداوند دانا و آگاه است». (10)
علاوه بر این پیامبر در نبرد بنیقریظه «حکمیت» سعد بن معاذ را پذیرفت و «حکم» او را هم تایید کرد. این اولا.
ثانیا: امام علی (ع) با حکمیت ابوموسی اشعری که بیتدبیری او فتنهها آفرید مخالف بود حضرت میخواست که من حکم باشم شما مخالفت کردید و گفتید فقط ابوموسی اشعری باشد.
آنگاه ناصحانه به آنها گفت دست از مخالفت مولی بردارید حضرت در کوتاه مدت دست از جنگ کشیده لیکن با توجه به آنکه آنان خدعه کرده و قرار داد را شکستند مجددا عازم جنگ علیه آنان شد. خوارج وقتی پاسخی برای بیانات مستدل و منطقی ابن عباس نیافتند رو به غوغاسالاری آورده و با بدگویی از ابنعباس گفتند خود امام علی (ع) باید با ما سخن بگوید! (11)
آنگاه امیرمؤمنان علی (ع) به همراه صد نفر از اصحابش برای گفتگو با خوارج به حروراء رفت و عمده محورهایی که امیرمؤمنان (ع) بر آن تکیه کرد عبارت بود از: 1 - من از آغاز اعلام کردم که بردن قرآنها بر سر نیزه شیطنت است و میخواهند شما را بفریبند شما نپذیرفتید. گفتم اینان از جنگ خسته شده و ترسیدهاند بیائید کارشان را یکسره کنیم شما گفتید آنان ما را دعوت به کتاب خدا کردند باید این دعوت را بپذیری وگرنه با تو نخواهیم جنگید و تو را تحویل معاویه خواهیم داد!
2 - بعد از آنکه حکمیتبر من تحمیل شد من گفتم حکم عبدالله بن عباس باشد که مردی دنیاپرست نیست و زیرک است نمیتوانند او را بفریبند. شما قبول نکردید و گفتید فقط ابوموسی اشعری باید حکم باشد، باز چارهای جز پذیرش نداشتم!
3 - با اینکه «حکمیت» و «حکم» را بر من تحمیل کردید آیا من بر حکمین شرط نکردم که از آغاز تا پایان حکمیتبه قانون خدا در قرآن و سنت پیامبر عمل کنند؟
در تمام این موارد سران خوارج امام علی (ع) را تصدیق کردند و گفتند همه فرمایشات شما صحیح ما مرتکب گناه شدیم توبه میکنیم، تو هم باید توبه و استغفار کنی! ! حضرت فرمود: استغفر الله من کل ذنب!
این برخوردها سبب شد شش هزار نفر از اردوگاه خوارج خارج شده و به امام بپیوندند. (12)
ابن ابی الحدید در تفسیر استغفار حضرت میگوید:
«توبه امام یک نوع توریه و از مصادیق «الحرب خدعه» بوده است، او سخن مجملی گفت که تمام پیامبران آن را میگویند و دشمن نیز به آن راضی شد بدون آنکه امام به گناهی اقرار کرده باشد. (13)
تحمل مخالفان
3 - امام علی (ع) در کنار این روشنگریها صبر و تحمل فراوانی در برابر حرکات ایذایی خوارج به خرج داد.
اینان بعد از بازگشت از صفین دیگر در نماز جماعت امام (ع) حاضر نمیشدند، شعارهای تند و زننده در مسجد علیه امام (ع) میدادند و امام (ع) و کلیه کسانی را که پیمان صفین را محترم میشمردند تکفیر کردند، ولی امام علی (ع) با بزرگ منشی مخصوص خود با آنان رفتار کرده و تا وقتی که آنها دستبه ترور و مقابله مسلحانه با نظام علوی (ع) نزدند حضرت متعرض آنان نشد. (14) به آنان فرمود: «لانمنعکم مساجد الله ان تذکروا فیها اسمه» از ورود شما به مساجد خدا جلوگیری نمیکنیم تا در آنها یاد خدا کنید.
«لانمنعکم من الفیء ما دامت ایدیکم معنا» شما را از بیتالمال محروم نمیکنیم مادامی که دستتان در دست ماست، «به دشمن نپیوستید»
«لانقاتلکم حتی تبدؤنا» تا آغاز به جنگ نکردهاید با شما نبرد نمیکنیم. (15)
این سیرت و رفتار علوی (ع) است.
تحمل مخالف از اصول پذیرفته شده امام (ع) در سیاست داخلی استحضرت هم مخالفان پیمان شکن را تحمل کرد تا آنجا که حتی اجازه خروج به مدینه را به آنان داد و هم مخالفان خارجی را.
اما نکتهای را که برخی از آن غفلت میکنند این است که تحمل مولی تا کجا بود؟
مرز تحمل تا کجاست؟
هم گفتار حضرت، هم سیرت حضرت میگوید مرز تحمل تا آنجاست که کار به براندازی نکشد. که براندازی خط قرمز است. وقتی خوارج دستبه ترور و مقابله مسلحانه با حضرت زدند حضرت به صورت قهرآمیز با آنان برخورد کرد. کسانی مدارای حضرت با خوارج را به رخ میکشند، اما برخورد قاطعانه حضرت با خوارج محارب و برانداز را که در حدود دو ساعت 3991 نفر از آنان را کشت طبق یک نقل و به جهنم فرستاد، سخن به میان نمیآورند. این تحریف سیمای ملکوتی امام علی (ع) است. امام در جای خود مدارا داشت و در جای خود قهر و مقابله که امام علی (ع) اخلاق الهی را دارد که ذات مقدس ربوبی در جای خود «ارحم الراحمین» است و آنجا که جای خشم است «اشد المعاقبین» است.
جهالت و حماقتخوارج
4 - در متن قرارداد امیرمؤمنان علی (ع) آمده بود که اگر حکمین برخلاف قرآن و سنت پیامبر (ص) داوری کردند امام (ع) در موضع نخستخود باقی خواهد بود:
«کتاب خدا از آغاز تا پایانش نزد ماست ما برآنیم که همان را زنده بداریم که قرآن زنده نگاه داشته و بمیرانیم همان را که قرآن میرانده است اگر دو حکم در این زمینه از قرآن سخنی گفتند پیروی میکنیم و اگر از قرآن نیافتند سنت مورد قبول طرفین محور است». (16)
ولی در ماجرای حکمیت عمروعاص خیانت کرد و حکم به عدل نشد امیرمؤمنان علی (ع) تصمیم جدی بر مقابله با معاویه و خشکاندن ریشه این شجره خبیثه برآمد، امام علی (ع) در این زمینه میفرماید:
« ما پیش از آن که این رای داده و حکم جائرانه را صادر کنند با آنها شرط کرده بودیم که به عدل حکم کنند و به حق عمل نمایند بنابراین هنگامی که این دو نفر از راه حق منحرف گردیدند و حکم غیرصحیحی عکس حکم خداوند را صادر کردند، حجت در اختیار ما و برای ماست (بنابراین نظر آنها برای ما هیچ اثری ندارد زیرا آنها با شرط مخالفت کردند » (17)
در همین حال که حضرت آماده نبرد با معاویه میشد، ناگاه خبر وحشتناکی منتشر شد که خوارج نهروان با وضع فجیعی عبدالله بن خباب بن ارت و همسرش را به جرم وفاداری به امیرمؤمنان علی (ع) کشتهاند.
این جنایتسبب شد که امیرمؤمنان به مقابله با شجره خبیثه جهالت و رذالتخوارج برآمده به سوی نهروان حرکت کرده با آنان بجنگد و این خواست عمومی اصحاب امام علی (ع) بود.
داستان عبدالله بن خباب که او از یاران با وفای امام علی (ع) و پدرش از وفاداران به نبی اکرم (ص) بود چنین است:
وقتی خوارج با او روبرو شدند گفتند تو کیستی؟ گفت: بنده خدا!
گفتند: نظر تو درباره علی (ع) چیست؟
گفت: او امیرمؤمنان و نخستین مؤمن به رسول خداست.
گفتند: اسم تو چیست؟
گفت: عبدالله بن خباب بن ارت!
گفتند: پدر تو همان صحابی پیامبر است؟
گفت: آری.
گفتند: تو را ناراحت کردیم؟
گفت: آری.
گفتند: حدیثی که پدرت از پیامبر (ص) شنیده برای ما نقل کن!
گفت: پدرم نقل کرد که پس از من فتنهای رخ میدهد که قلب مؤمن در آن میمیرد، نشستن در آن بهتر از ایستادن است، ایستادن بهتر از راه رفتن است و راه رفتن بهتر از دویدن است، اگر آن زمان را درک کردی، شهادت را بجان بخر.
در نقلی دیگر آمده است که ویژگی این فتنه آن استشب را با ایمان میخوابد صبح کافر میشود، یا صبح کافر است ، شب مؤمن میشود.
آنگاه نظر او را در رابطه با ابوبکر و عمر و عثمان پرسیدند جواب داد. سپس گفتند: نظرت در رابطه با امام علی (ع) قبل از تحکیم و بعد آن چیست؟
او گفت: «انه اعلم بالله منکم و اشد توقیا علی دینه و انفذ بصیره» آگاهی او نسبتبه خداوند از شما بیشتر بوده و دفاعش از دین بیش از شماست و بصیرتش از شما عمیقتر است.
به او گفتند تو هواپرستی! و به نام مردان مینگری نه رفتارشان! به خدا قسم تو را به گونهای میکشیم که تاکنون کسی را چنان نکشتهایم پس فورا دست وپای او را بستند و همراه زن باردارش به زیر نخلی آوردند. سپس او را به کنار نهر آورده و بسان گوسفند سر بریدند، سپس سراغ همسرش آمده آن زن مظلومه گفت من یک زنم آیا از خدا پروا نمیکنید؟ به او هم رحم نکرده شکم او را دریدند و جنین او را سر بریدند، به این هم اکتفا نکرده سه زن دیگر را که یکی از آن صحابیه، و نامش امسنان بود!
در این فاصله که عبدالله را برای اعدام میآوردند یک دانه خرما از درخت افتاد و یکی از خوارج بلافاصله آن را در دهان گذارد فورا اعتراض همفکران او بلند شد که از مال مردم بدون رضایتیا بدون پرداخت قیمت آن استفاده میکنی؟ ! فورا خرما را از دهان خود درآورد و به دور انداخت!
نیز در مسیر به خوکی برخوردند که از آن یک ذمی بود، یکی از آنها با شمشیرش خوک را کشت، همراهانش گفتند این فساد در زمین است!! رفتند و صاحب خوک را راضی کردند! (18)
«فاعتبروا یا اولی الابصار! !» از یک دانه خرمای حرام استفاده نمیکنند!
از کشتن یک خوک معذرت خواهی کرده صاحبش را راضی میکنند! ! آنگاه با کمال شقاوت یک مسلمان وفادار مؤمنی را که پدرش و خودش سوابق فراوان در خدمتبه دین دارند وحشیانه میکشند! همسر حاملهاش را شکم میدرند! و جنینش را هم سر میبرند!
ریشه این دوگانگی در برخورد چیزی جز جهالت و حماقت نیست، همان که امیرمؤمنان از آن تعبیر به درد بیدرمان میکند:
«من میخواهم به وسیله شما دیگران را درمان کنم، اما متاسفانه خود شما برای من دردید همانگونه که بخواهند به کمک خاری، خاری را برون کنند در حالی که از خار جز دریدن نیاید خدایا، پزشکان این درد بیدرمان درمانده شدهاند و آب رسانان به تشنه کامان از این چاه و با این ریسمان ناتوان گشته.» (19)
وقتی جهالت و حماقت، با خودمحوری و غرور و ولایتناپذیری همراه شد سرانجامی جز این گونه حرکات سردرگم و متناقض و وحشیانه ندارد و این عبرتی استبرای همه دین باوران که پیوسته درصدد عمق بخشیدن به دین خود باشند همان که نامش در روایات «تفقه در دین» است، همان که نامش در روایات «بصیرت» است و بکوشند که راه خود را از ولایت جدا نکنند که جدایی از ولایت همان و افتادن در لجنزارهایی این چنین همان!
* مجله پاسدار اسلام، مهر1380، شماره 238
1-تاریخ طبری، ج5/86.
2- تاریخ یعقوبی، ج2/193.
3- مروج الذهب ج2، ص415، انساب الاشراف 3/146; الفتوح ج4، ص270; تاریخ یعقوبی، ج2/193; موسوعه الامام علی بن ابیطالب ج6، ص317.
4- الکامل از مبرد 3/1105; تاریخ طبری ج5، 86.
5- نهج البلاغه، خطبه128.
6- همان، خطبه120.
7- همان، خطبه61.
8- شرح نهج البلاغه خویی، ج4، 383; الکامل مبرد 2/1164.
9- سوره مائده، آیه95.
10- سوره نساء، آیه35.
11-موسوعه الامام علی بن ابیطالب ج6، از ص324 تا 333.
12- همان، ج6 ازصفحه 333 تا 340.
13- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج2، ص380; فروغ ولایت، ص635.
14- موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج6، از ص 340 تا 343.
15- تاریخ طبری، ج4، ص53.
16-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص234.
17- نهج البلاغه خطبه177، نیز خطبه 127.
18- موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج6، ص346 و 347 و ص348 به نقل از مصادر متعدد.
19- نهج البلاغه، خطبه120
نگاهی کوتاه به نبرد نهروان
کوتاه مدتترین جنگهای امیرمؤمنان جنگ نهروان بود که آغاز و پایان آن یک روز بود; روز نهم صفر 38 هجری قمری!
این جنگ نبرد با سپاه انشعابی و یاغی از لشگر مولی بود که در پی ماجرای تحکیم و قرآن بر سر نیزه کردن از سوی معاویه پدید آمد. در آغاز شورشیان دوازده هزار نفر بودند که با نصایح مولی و یارانش اکثریت آنها از انحراف برگشتند ولی تعدادی همچنان بر مخالفتخویش با مولی اصرار ورزیدند. سرانجام کار به جنگ کشیده شد و جز 9 نفر که با فرار از معرکه جان سالمی بدر بردند بقیه همگی کشته شدند و به این ترتیب جنگ نهروان خاتمه یافت.